hobballah

الموقع الرسمي لحيدر حب الله

لغات اُخرى

عاشوراء و بحث و اختلاف تکراری آن

تاريخ الاعداد: 5/1/2024 تاريخ النشر: 5/1/2024
570
التحميل

حیدر حب الله

ترجمه: سعید نورا

 

سوال[1]: عاشورا و حزن و جدل همراه آن، امسال پیش روست. هر ساله قضایای عاشورا از روی منابر و از طریق شبکه های ماهواره ای و کانال های فضای مجازی مطرح شده و بین خود مومنین معرکه هایی به وجود می آورد تا آن جا که به اتهامات و قطع روابط می رسد همان مسائل همچون قمه زنی، لطمه، گریه و جزع و گریاندن مردم در مآتم به صرف نظر از محتوی و واقعیت قصه هایی که نقل می شود که آیا با موازین شرعی مطابقت دارد یا خیر؟ آیا قاسم در فلان شب ازدواج کرد یا خیر؟ آیا سر امام حسین ع بر روی نیزه ها به سخن در آمد یا خیر؟ آیا زمین و آسمان خون گریه کرد و در زیر هر سنگ و کلوخی هنگام شهادت امام خون جاری شد یا نه؟ آیا فاطمه س در مجالس امام حسین حضور می یابد یا خیر؟ آیا بوسیدن هرچیزی که به مآتم حسینی مرتبط است مثل در و دیوار و... مستحب است؟ آیا دست کشیدن به عرق مومنی که در عزای حسینی عرق کرده مستحب است یا خیر؟ آیا و آیا و آیا؟ شیخنا سوال بنده این جاست: چگونه باید با تمام این قضایا تعامل کرد؟ چگونه باید منبر عاشورایی را با با توجه به این حجم از اجتهادات و اختلافات بین علما منضبط ساخت؟ چگونه می توان منبر عاشورائی را به منبری اسلامی و نه فقط منبری شیعی تبدیل ساخت؟ بهتر نیست این قضایا را کنار گذاشته و به آن ها نپردازیم چرا که برخی می گویند: بحث و جدل در این موضوعات مسئله را بدتر کرده و حجم کسانی که به این مسائل تمسک می جویند گسترش می یابد؟ برخی نیز می گویند: اگر در تاریخ طف طبق موازین فقهی، تدقیق کنیم (آن چنان که شهید مطهری انجام داده است) دیگر چیزی از تاریخ باقی نخواهد ماند و مردم آن چنان که امروز با این قضایا ارتباط عاطفی می گیرند دیگر با این امور ارتباط عاطفی نخواهند داشت. دیدگاه و نظر شما در این باره چیست؟

 

پاسخ: برادر بزرگوار اگر اجازه دهید نکاتی را در این جا عرض کنم:

1ـ برای هر انسانی این حق وجود دارد بلکه بر او واجب است که امر به معروف و نهی از منکر کند و آن جایی که انحراف یا خطایی را می بییند آن چه را که از واقعیت اسلام معتقد است بیان کند این ماموریتی مقدس است که تمام انبیاء و فرستادگان الهی و اولیا و صالحین و مصلحین در طول تاریخ انجام داده اند وقتی مومن یا عالم یا عامل انحراف و کژی مقصود یا غیر مقصودی را می بیند بر او واجب است که با اسلوب های صحیح موثر و اثر بخش این کژی را سامان دهد و نباید به بهانه سختی ها یا موانع و تنگناهای این مسیر از این واجب خود سرباز زند.

2ـ دو مبدأ هستند که در برخی از موارد در مقابل یکدیگر قراردارند یکی اصل کشف حقیقت و امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح وضعیت مسلمانان و فکر ایشان است و اصل دیگر وحدت اسلامی و ایمانی و یکپارچه کردن صفوف مسلمانان و تحصیل حالت نزدیکی و الفت میان مسلمانان است در برخی از موارد یکی از این دو اصل بر اصل دیگر طغیان می یابد به گونه ای که حکم واضح و موضع آشکار است به عنوان مثال اگر گروهی از مسلمانان بر گروه مسلمان دیگری بغی کرده و به دشمنی و تجاوز بر آن بپردازد در این صورت، اصلِ رفع ظلم و اصلاح حال مسلمین از طریق از بین بردن این تجاوز بر اصل وحدت و تقارب مقدم خواهد بود و اگر اصلاح به تنازع و ... تخاصم منجر شود به گونه ای که وحدت مسلمانان را از بین ببرد بی آن که اثر گذاری قابل توجهی داشته باشد در این صورت باید به جهت حفظ اصل برادری دینی و وحدت اسلامی و ایمانی، به صورت موقت از این کار دست کشید و یا مکانیزم برخورد با این موضوع را تغییر دهد.

اما در برخی از موارد مسئله پیچیده تر شده و مسائل در هم آمیخته می شود به گونه که ای فضا مه آلود شده و مسئله مشخص نیست. در این صورت اگر مصلح و آمر به معروف و ناهی منکر ( مقصود از امر به معروف و نهی از منکر اعم از معذوریت طرف مقابل یا عدم معذوریت وی است با توجه به تفصیلی که در کتاب: «فقه الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر» خود به آن پرداخته ام) سکوت کند در این صورت ممکن است این موضوع موجب تثبیت حالت انحراف شود به گونه ای که دیگر نسل های آینده امکان تغییر به سوی فضای بهتر را از دست بدهند در این حالت ممکن است که سخن گفتن هرچند که مقداری تشویش به همراه داشته باشد ولی در طولانی مدت مانع تثبیت خطا و تبدیل آن به یک امر مسلم می شود این امر ضروری است که طرف مقابل در حالت نگرانی از استقرار طرح خود باشد و چه بسا مصلح به این نتیجه برسد که سکوت وی در این حالت ضروری است به جهت اهمیت موضوعات دیگری که باید به آن پرداخته شود یا به این جهت که سخن گفتن در این موضوع به جای آن که موجب الغا و نابودی آن شود این خطا را تثبیت کند.

در این جا بیشتر از آن که این مسئله تحت تاثیر موضوع گیریهای شرعی باشد تحت تاثیر ارزیابی واقعیت خارجی توسط واعظ یا مصلح یا آمر به معروف و ناهی از منکر یا هر اسم دیگری که برای آن انتخاب کنیم می باشد و بنده از خاستگاه خوانش شخصی خود از این موضوع معتقدم که انتخاب اول در دوران معاصر رجحان دارد مشروط به آن که تمام قضایایی که نیازمند تجدید نظر و اصلاح هستند را در نظر بگیرد و سکوت علما و متفکرین و مصلحین از آن چه که آن را نادرست می پندارند و سکوت ایشان از پدیده های ناصواب ـ از دیدگاه خودشان ـ منجر به ورود ما به مرحله ی بسته ای خواهد شد که ممکن است ده ها سال به طول انجامد و جریان نهضت و اصلاح را به قهقراء خواهد برد به گونه ای که تمام تلاش هایی که از دهه پنجاه قرن بیستم انجام شده را نابود سازد. همچنان که امروزه طرفداران نهضت در یک دو راهی گیر افتاده اند. از جهتی با جریان های داخلی روبه روست که با اغلب تغییرات وی مخالف است و از جهت دیگر از تصویری که توسط این جریانات از اسلام ارائه می شود رنج می برد تصویری که نسل جوان آینده را به انکار دین به طور کلی سوق می دهد.

در این صورت سکوت در دوران معاصر که جریان های عقل سلفی ـ به معنای عام این کلمه ـ سرنوشت مسلمانان را به دست گرفته اند را به مصلحت اسلام و مسلمانان نمی بینم. در این صورت اسلام و تفکر و عقل و اجتهاد از بین خواهد رفت.

3ـ وقتی گزینه استمرار در تلاش های اصلاحی و عدم سکوت را ترجیح می دهیم این به این معنی نیست که هر اسلوبی را در این زمینه به کار گیریم به عنوان مثال در این جا بین این دو روش نقد تفاوت جدی وجود دارد بین این که مرجعیت را به صورت کلی مورد نقد قرار دهیم به این که بگوییم مرجعیت ساکت که در زندگی مردم حاضر نباشد نیازمند بازنگری و جایگزینی است و روش نقد به صورت شخصی و تهکمی که به طبع خود حساسیت بر انگیز است مثل این که بگوییم: فلان شخص از مراجع علم و دانش کافی را نداشته و صلاحیت لازم برای مرجعیت دینی را ندارد و... امری که احساسات مردم را جریحه دارد می کند. همچنین است نسبت به ابزار رسانه ای که در این حرکت انتقادی از آن بهره میگیریم. برخی از این ابزارها ـ مثل رسانه دیداری ـ تحمل مقدار معینی از نقد را دارد در حالی که برخی دیگر از این ابزارها ـ مثل کتب و مولفات ـ تحمل بیشتری را دارد با توجه به حجم برخورد مردمی که ابزار رسانه ای ما وقتی از این طریق نقد منتقل می شود، محقق می سازد.

منتقدان و مصلحان وقتی تنها و تنها به صورت یک ناقد جلوه می کنند امری نادرست است به گونه ای که اطرافیان ایشان از اشکال گیری مدام آن ها از واقعیت خارجی مشمئز می شوند. به گونه ای که به مباحث بی طرفانه و عینیت گرایانه چندان نمی پردازند و موضوعاتی که به لحاظ اجتماعی حساسیت زا نیستند را مورد توجه قرار نمی دهند و برای ارائه راه حل و جایگزین مناسب تلاش نمی کنند. این خود یکی از خطاهای آشکار در این زمینه است.

همچنان که اسلوب توهین و لعن و حکم به گمراهی طرف مقابل یا حکم به فسق و انحراف اخلاقی یا تشکیک در عدالت و تدین وی و دیگر اسلوب های فاسد نادرست است. بنابراین باید تمام این موارد و امثال آن را مد نظر قرار داد و تمام عناصر تأثیرگذاری و اخلاق در منهج و اسلوب مورد استفاده را مورد مطالعه قرار دارد امری که از یک منطقه تا منطقه دیگر و از یک موضوع تا موضوع دیگر متفاوت خواهد بود.

4ـ در راستای نکته سوم باید بین دو حالت از حساسیت انگیزی فرق گذاشت حالتی که می توان گفت به طبیعت خود برانگیزاننده است و حالت دیگری که می توان گفت به طبیعت خود این چنین نیست اما طرف مقابل به بیماری حساسیت زیادی دچار شده است به گونه ای که حتی نقد عادی را امری برانگیزاننده می داند و انسان مصلح تنها نسبت به حساسیت انگیزی از نوع اول مسئول است نه از نوع دوم جز در موارد نادر. حق مومن بر من آن است که به وی اهانت نکنم یا احساسات وی را جریحه دار نسازم یا وی را به سخره نگیرم یا مقدسات وی را به روش غیر اخلاقی مورد تعرض قرار ندهم اما حق وی بر من آن نیست که وی را مورد انتقاد قرار ندهم اگر در این نقد اهانتی وجود نداشته باشد و تنها وی به جهت مشکل هرچند اخلاقی که در عدم پذیرش نقد دارد از این نقد ناراحت شود این بدین معناست که منع وی از نقد به این بهانه که از آن ناراحت شده یا احساسات وی را جریحه دار کرده است در نهایت به سلب حق من در نقد و بیان منجر خواهد شد و این حق را از من سلب می کند که امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد دیگران به آن چه که بین خود و خدای خود آن را درست و صلاح می دانم کنم و حق وی بر من این نیست که از حق خودم در نقد و اصلاح که در اصل بر من واجب است تنازل کرده و دست بکشم. این مسئله بسیار مهمی است.

نقد حق است مشروط به این که به صورت نوعی اخلاقی باشد به گونه ای که اگر آن را به یک انسان بی طرف عرضه کنیم هیچ منع اخلاقی نسبت به آن نبیند و نباید به دیگران اجازه دهیم که این حق را از ما سلب کنند وگرنه طرف مقابل ناقد نیز می تواند بگوید که وی از این سخنانی که در منبرها گفته می شود ناراحت و دلخور می شود آیا در این صورت آیا حق داریم که ایشان را از این کار منع کنیم و حق آن ها را به بهانه این که طرف مقابل ناقد ناراحت شده یا احساساتش از طرح این امور بر منبرها یا صفحات تلوزیون جریحه دار شده سلب کنیم؟ به هیچ وجه، طرف ناقد نیز چنین حقی را ندارد.

5ـ منبر حسینی منبری آزاد است و بنده با علامه شیخ عبدالهادی فضلی حفظه الله هم نظر هستم که در برخی از گفت و گوهای خود با سپردن منبر به یک موسسه یا نهاد مشخص مخالفت کردند چرا که چنین امری موجب می شود که در طولانی مدت منبر به نوعی یک قالب خاصی به خود بگیرد و هیچ راهی برای انضباط‌بخشی به منبر حسینی جز از طریق بحث و تحقیق و گفت و گو و بالابردن سطح فرهنگی عمومی و شایسته سازی هرچه بیشتر خطبا و ایجاد حداقل شروط لازم برای پذیرش چنین مسئولیت مهم و اجازه ورود علما و مرجعیت های دینی و فقها و محدثین و تاریخ دانان به این موضوع و تلاش همگی برای نقد و توجیه و ارشاد و تصحیح این منبر کریم وجود ندارد

نقد منبر و برخی از پدیده های شعائری به معنای اهانت یا هتک حرمت آن ها نیست آن جایی که این نقد برگرفته از دغدغه و به حد بالایی اخلاقی و حرفه ای باشد. صاحبان منبر حسینی که خداوند ایشان را به این منصب مشرف ساخته است حق ندارند که نقد خود را نقد امام حسین علیه السلام بشمار آورند. باید از تطبیق مقدس بر ذات خود دست برداریم.

من ناقدین را به ارائه راه حل و جایگزین فرا می خوانم هرکسی که توان دارد ـ با توجه به امکانات مادی و معنوی خود ـ موسساتی را برای آماده سازی خطباء و شایسته سازی ایشان به روشی که درست می داند تاسیس کند شخص ناقد نباید تنها به نقد اکتفا کرده و در این عقده یا شهوت خود روزگار سپری کند بلکه باید بر شایسته سازی خطباء اقدام کند و قبل از آن باید مواد علمی و عملی لازم از طریق مرکز حقیقی مطالعات حسینی آماده شود به گونه ای که تمام قضایای حسینی را در تاریخ و شعائر و آداب و رسوم را به روش پژوهشی جدی مورد مطالعه قرار دهد به گونه ای که تمام دیدگاه ها و رویکردهای مختلف را با وجود اختلافات و تناقضات آن ها بشنود تلاشهایی در این زمینه در جمهوری اسلامی ایران در طی 15 سال گذشته به انجام رسیده است و موسسات مفید و نتیجه بخش و مثمر ثمری به حمد الله تاسیس شده است امری که نیازمند تعمیم و پیشرفت بیشتری است و آنچنان که به گوش ما رسیده است فعالیت های مشابه آن در مناطق دیگری نیز در حال انجام است و رویکردهایی در این سیاق در فضای عراقی نیز در حال حاضر موجود است که برای همگی در این زمینه موفقیت و توفیق را آروزمندیم.

6ـ بین بُعد مذهبی و اسلامی و انسانی در موضوع حسینی و شعائری تنافی نمی بینم این موضوع ابعاد متعددی دارد و این درست نیست که بعد مذهبی که در قضیه امامت متجلی است به جهت ابعاد دیگر این موضوع قربانی شود. بین این که بعد اسلامی و انسانی در قضیه قیام حسینی و شعائر آن باید مورد توجه قرار گیرد و بین این که بعد مذهبی با این دو بعد جایگزین شود تفاوت جدی وجود دارد. بنده معتقدم که راه حل اول درست است ما امروز در دوران صراع تمدن ها به سر می بریم. کسی که مدعی یک تمدن است و خود را جایگزین غرب و شرق می داند باید گفتمان و دیدگاهی را ارائه کند که بتواند از قاره های زمین عبور کند و قیام حسینی به نظر من یک محتوای مناسب برای این کار نسبت به شیعه و مسلمانان است آنجایی که بین بعد مذهبی و اسلامی و انسانی در این زمینه جمع شود بنابراین حذف یکی از این ابعاد مناسب نیست و اگر بعد اسلامی یا انسانی به صورت مطلوب حاضر نباشد به این معنی نیست که بعد مذهبی را کمرنگ کنیم بلکه باید این بعد را به روش های مناسبی که از سوی این بعد مذهبی را حفظ کرده و در عین حال نیاز به بعد اسلامی و انسانی را نیز تأمین سازد مطرح ساخت. 

7 ـ پرسشگر محترم به من اجازه دهد که تأسف خودم را نسبت به این سخن ایشان که فرمودند نقد تاریخی و تلاش برای تحقیق در زمینه وقایع کربلا به لحاظ تاریخی موجب می شود که هیچ چیزی از این حادثه برای بیان مردم و به گریه انداختن ایشان باقی نماند، ابراز کنم.

آیا معقول است که مذهب ریشه داری مثل تشیع ـ با فرقه های متعددی از امامیه و زیدیه و اسماعیلیه و... ـ در طول تاریخ نتوانند بزرگترین جریان تأسف باری که در طول تاریخ برای ایشان رخ داده را نقل کنند؟ علما و مورخین و پژوهشگران در طول این مدت کجا بوده اند که اگر معیارهای نقد سندی و تاریخی را نسبت به آن اعمال کنیم دیگر امر قابل توجهی باقی نماند که آن را بر مردم نقل کنیم تا اشک هایشان جاری شود؟! چگونه است که در نقل نصوص اعتقادی و فقهی و اخلاقی و آن هم به مقدار زیاد موفق بوده اند ولی در این موضوع موفق نبوده اند؟ به نظر من این موضوع یا یک فضاحتی است که از بیان آن خجالت داریم یا آن که سقف آنچه که می خواهیم گریه مردم را با آن جاری سازیم آنچنان بالا برده ایم که از چارچوب کار مورخین و آثار ایشان فراتر می رود درنتیجه ایشان را از دایره داوری در این زمینه خارج کرده ایم.

بنده معتقدم آنچه که محدثین شیعه با توجه به مذاهب مختلف خود به همراه مورخین و علمای رجال و تراجم ـ در کنار آنچه که دیگران از دیگر مذاهب اسلامی در متون تاریخ و رجال و حدیث ـ پیرامون قضیه حسینی برای ما به ارمغان آورده اند می تواند بسیار مفید باشد و بر اساس آن می توان به تصویری اطمینانی از تاریخ حسینی دست یافت حتی اگر معیارهای نقد تاریخی را نیز نسبت به آن اعمال کنیم چرا که تظافر قرائن و تعدد مصادر و کثرت طرق و تعاضد آن ها و همچنین تداول این موضوعات به صورت متنوع و مختلف در بین مذاهب متعدد می تواند ما را به نتایج خوبی برساند.

اما برخی از ما امروز آن چه که مورخ بعد از تحقیق تاریخی به آن می رسد برای وی کافی نیست و آن را اندک پنداشته و آن را برای انجام مبالغات خود کافی ندانسته یا آن که آن را به اندازه سطح داستانی که وی می خواهد نمی داند و الا نمی توان گفت که محدثین و مورخین و علمای رجال شیعه نسبت به قضایای فقهی و اخلاقی تفصیلی بسیار اهتمام داشته و به صورت دقیق و متقن این موارد به ما رسانده اند اما نسبت به مهمترین قضایای تاریخی این چنین اهتمامی را از خود نشان نداده اند! در مجال آشنایی با سیره حسینی نصوص زیاراتی که برخی از آنها از وثوق تاریخی محکم و سندی خوبی برخوردارند که اگر آن ها را تحلیل کنیم معلومات مفیدی را دربردارند، برای ما کافی است.

این سوال مطرح است: آیا این موازینی که در فقه به لحاظ اعتبارسنجی تاریخی نسبت به نصوص مطرح است آیا موازینی صحیح و مطلوب هستند یا آن که مبالغاتی از فقها و علمای اصول است؟ اگر این موازین، معیارهایی هستند که باید در مجال اعتبارسنجی نصوص مورد اعتماد قرار گیرند در اینصورت دیگر فرقی بین مسئله تاریخی و مسئله ی فقهی به لحاظ منهج اعتبارسنجی تاریخی متن یا واقعه به لحاظ عقلانی وجود ندارد بلکه برخی از مسائل فقهی احیاناً از برخی از مسائل تاریخی از اهمیت کمتری برخوردار هستند همچنان که انگیزه برای جعل و دروغ و دروغ پردازی در مسئله تاریخی (که بیانگر اختلافی سیاسی و یک مضمون تراژدی است) عادتاً نسبت به مسئله فقهی بیشتر است امری که مستلزم تشدد و سخت گیری بیشتری به لحاظ اعتبارسنجی در موضوع تاریخی نسبت به موضوع فقهی مثل آن است. چرا که مسئله اعتبار سنجی متن یا واقعه تاریخی بر روشی استوار است که بین محتوای موضوعی که به دنبال اثبات آن هستیم فرقی نمی گذارد به گونه ای که انسان بتواند در بعضی از موضوعات از اعمال این روش چشم پوشی کند. در این صورت من چطور می توانم آگاهی فرهنگی و تاریخی مردم را بر اساس متونی که مصادر ضعیف و اسانید ضعیف بسازم با وجود تاثیر بسیار بزرگی که این موضوع بر اندیشه دینی دارد در حالی که برای اثبات کیفیت استنجا یا ورود به حمام جز از طریق متن مورد اطمینان حق اظهار نظر ندارم وگرنه به خداوند متعال کلامی را بسته ام؟!! به نظر من این مصداقی از پاردوکس در منهج و روش است.

من معتقدم که ما امروزه بیش از پیش از سوی جریان های سلفی پیرامون خود تحت نظر هستیم. جریان هایی که منتظر هر لغزشی هستند تا به جهانیان بگویند که شیعه مذهب خود و دیدگاه خود نسبت به تاریخ را بر ضعیف ترین روایات تاریخی و حدیثی بنا نهاده اند و این نقصان و ضعف خود را با عناصر روانی اطمینانی پر کرده اند که صلاحیت تحول به یک منهج علمی را ندارند و گفتمان اعتقادی ایشان در قضیه تاریخی حسینی چیزی جز مجموعه ای از داستان ها ـ و احیاناً خواب هاـ یی که با منهج علمی محکم قابل اثبات نیستند نمی باشد. این بدین معناست که هرچه نقد تاریخی بیشتری اعمال کنیم می توانیم به لحاظ علمی تصویر هرچه متین تری را در مقابل طرف مقابل که به دنبال خرده گیری از مذهب اهل بیت ع است ا ائه کنیم.

آری، بر هر خطیبی شرط نیست که تنها بر نصوص صحیح اکتفاء کند اگر این نکته را مد نظر دارید مشکلی ندارد اما این مسئله ول انگاری در استفاده از هر متن غیر موثقی حتی اگر به لحاظ مضمونی علامات استفهام بزرگی بر آن باشد را توجیه نمی کند امری که ممکن است موجب ایجاد صورت نامناسبی از امام حسین علیه السلام و قیام وی شود بنابراین باید این موضوع را مد نظر قرار داد.

 

_________________________

[1] حیدر حب الله، إضاءات فی الفکر والدین والاجتماع 1: سوال 199.